جدول جو
جدول جو

معنی کناره کش - جستجوی لغت در جدول جو

کناره کش(تَ / تِرْ)
آنکه از کاری کناره می گیرد و دوری می کند. (ناظم الاطباء). کناره گیر. و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
کناره کش
آنکه از کاری کناره میگیرد و دوری میکند
تصویری از کناره کش
تصویر کناره کش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
کارگر ساختمانی که ناوه را حمل می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناره جو
تصویر کناره جو
کناره گیر، آنکه دوری جوید، برای مثال با می به کنار جوی می باید بود / وز غصه کناره جوی می باید بود (حافظ - ۱۱۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کباده کش
تصویر کباده کش
کسی که با کباده ورزش می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اره کش
تصویر اره کش
کسی که پیشه اش بریدن چوب، تخته یا تنۀ درخت با اره است
فرهنگ فارسی عمید
(کَ رَ / رِ کَ / کِ)
عمل کشیدن کواره. حمل میوه و غیره. (فرهنگ فارسی معین) :
تو در پای پیلان بدی خاشه روب
کواره کشی پیشه با رنج و کوب.
؟ (از لغت فرس اسدی ذیل کوب).
و رجوع به کواره شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ نِ)
چاروادار که پیاده همراه استر یا اشتر کجاوه دار است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَکْ کُ پَ)
آنکه سبد خاکروبه حمل کند. آنکه سرگین با سبد کشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِرْ زَ)
کناره جوی. کناره جوینده. گوشه گیر. که دوری گزیند:
دل را به کنار جوی بردیم
وز یار کناره جوی شستیم.
خاقانی.
بامی به کنار جوی می باید بود
وز غصه کناره جوی می باید بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ نَ / نِ گُ)
مکاری. (یادداشت مؤلف). کراکش. چارواداری که پیشۀ وی به کرایه دادن ستور است. (ناظم الاطباء). رجوع به کراکش و مکاری شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام یکی از دهستانهای بخش چکنی شهرستان خرم آباد است. این دهستان در مشرق بخش واقع است، از مغرب به دهستان دوره، از مشرق به دهستان ریمله، از شمال به سفیدکوه و از جنوب به رود خانه خرم آباد محدود است و در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی قرار دارد. آب آن از رود خانه خرم آباد و سراب کی و سراب ناوه کش و سراب چنگائی و چشمه های گوناگون تأمین می شود. این دهستان از 17 پارچه آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2880 نفر است. قراء مهم آن عبارت است از: بشان رود، شرف و رحیم آباد. ساکنین آن از طوایف فتح اللهی و چکنی و عده ای چادرنشین هستند. از آثار ابنیۀ قدیم آن قلعۀ مخروبه ای به نام قلعۀ ناوه کش و پل ویرانی در نزدیکی رود خانه خرم آباد و بنای امام زاده ای به نام باباعباس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
آنکه کباده کشد. آنکه کباده را که آلت آهنین است بالای سر از جانبی به جانب دیگر به حرکت آرد نیرومند شدن عضلات را، مجازاً جویای نام و مقام. طالب و خواستار درجه و مقام. آنکه داعیۀ بدست آوردن مقامی و منزلتی و رتبه ای داشته باشد
لغت نامه دهخدا
(رِ کِ)
کره کش. دهی از دهستان دیزمار باختری که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ فارسی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دُمْ لَ / لِ رَ / رُو)
کشندۀ ناوه. برندۀ ناوه. آنکه ناوه و زنبۀ گل را می برد و حمل می کند
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
که چیزها به اره قطع کند. مباشر ارّه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ رَ / رِ کَ / کِ)
عزلت گزیدن از کار. (ناظم الاطباء). کناره گیری. کناره گرفتن
لغت نامه دهخدا
(دُ)
آنکه نافۀ مشکین با خود دارد. که نافه با خود دارد. آهوئی که نافۀ مشکین دارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از اره کش
تصویر اره کش
اره کشنده آن که با اره چیزها را قطع کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه کش
تصویر نافه کش
آنکه نافه با خود برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
کارگری که ناوه وزنبه گل را حمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
در حال کشیدن پا روی زمین و کشان کشان رفتن: زرین کلاه آرامش وخوش یمرموزی در خودش حس میکرد مثل خوشی کسی که بدون پول بدون امید و بدون آتیه لنجاره کش در یک شهر غریب میرود
فرهنگ لغت هوشیار
حمل میوه و غیره: تو در پای پیلان بدی خاشه ورب کواره کشی پیشه بارنج و کوب. (اسدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباده کش
تصویر کباده کش
کمان کش، آنکه با کباده (زور خانه) ورزش کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنازه کش
تصویر جنازه کش
آنکه جنازه را بردارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
((~. کِ))
کارگر ساختمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کباده کش
تصویر کباده کش
((~. کِ))
آن که با کباده (زورخانه) ورزش کند
فرهنگ فارسی معین
چاقوکش، کارد کش
فرهنگ گویش مازندرانی
اره کش
فرهنگ گویش مازندرانی